English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6907 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
hold one's own (in an argument) <idiom> U دفاع از موقعیت خود
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
samisch variation U واریاسیون زمیش در دفاع هندی شاه در دفاع نیمزوهندی شطرنج
schleman defence U دفاع شلیمان در روی لوپز دفاع یانیش
russian defence U دفاع پتروف نام قدیمی دفاع اسلاو
cartesian coordinates U سیستم موقعیت که از دو بردار در جهت زاویه راست برای نمایش نقط های که با دو عدد امکان دهی شده است و موقعیت آن را میدهد تشکیل شده است
relative plot U موقعیت نسبی ناوها یاهواپیماها به هم ثبت نسبی موقعیت ناوها
one on one U دفاع یارگری دفاع تک به تک
defense U دفاع وزارت دفاع
air position U موقعیت هوایی موقعیت هوایی هواپیما
self defense U دفاع از نفس دفاع از خود یا اموال خود
berths U موقعیت جا
positioned U موقعیت
berth U موقعیت جا
occasioning U موقعیت
situs U موقعیت
occasioned U موقعیت
occasion U موقعیت
situation U موقعیت
berthed U موقعیت جا
situations U موقعیت
berthing U موقعیت جا
occasions U موقعیت
lodgment U موقعیت
location U موقعیت
condition U موقعیت
locations U موقعیت
line of position U خط موقعیت
position U موقعیت
sited U موقعیت
orientation U موقعیت
sites U موقعیت
lodgment or lodge U موقعیت
site U موقعیت
case U وضعیت موقعیت
cases U وضعیت موقعیت
positioned U شکل موقعیت
rest position U موقعیت سکون
plot U نقطه موقعیت
razor edge U موقعیت بحرانی
radar location U موقعیت رادار
plots U نقطه موقعیت
plotted U نقطه موقعیت
storage location U موقعیت انباره
stimulus situation U موقعیت محرک
social status U موقعیت اجتماعی
forward position U موقعیت رو به جلو
social situation U موقعیت اجتماعی
situation of a building U موقعیت ساختمان
sign position U موقعیت علامت
print position U موقعیت چاپ
position finding U موقعیت یابی
endo position U موقعیت اندو
advantage ground U موقعیت خوب
configurations U وضعیت یا موقعیت
configuration U وضعیت یا موقعیت
lies U موقعیت چگونگی
lied U موقعیت چگونگی
lie U موقعیت چگونگی
status U اهمیت یا موقعیت
position U شکل موقعیت
orientation U تعیین موقعیت
orientation U تشخیص موقعیت
monopoly position U موقعیت انحصاری
benzylic position U موقعیت بنزیلی
bit position U موقعیت ذره
ground position U موقعیت زمینی
firing position U موقعیت احتراق
exoposition U موقعیت اگزو
footing U موقعیت وضع
pertinence U موقعیت شایستگی
pertinence or nency U دخل موقعیت
pertinency U موقعیت شایستگی
point guard U موقعیت گارد
point U محل یا موقعیت
position buoy U بویه موقعیت
page orientation U موقعیت صفحه
positioning U تثبیت موقعیت
d. of a situation U موقعیت باریک
circumstantial U مربوط به موقعیت
situation U موقعیت حالت
situations U موقعیت حالت
d. situation U موقع یا موقعیت باریک
flage pole position U موقعیت میله پرچمی
bowsprit position U موقعیت دکل خوابیده
iam ill bested U موقعیت بدی دارم
compass bearing U موقعیت برحسب قطبنما
pinch U موقعیت باریک سربزنگاه
opportuneness U موقعیت موقع بودن
space orientation U موقعیت یابی فضایی
spatial orientation U موقعیت یابی فضایی
positional U وابسته به موقعیت یامقام
trim U موقعیت قایق دراب
trims U موقعیت قایق دراب
pinches U موقعیت باریک سربزنگاه
trimmest U موقعیت قایق دراب
stand U عهده دارشدن موقعیت
upwell U موقعیت بهتری یافتن
golden opportunity <idiom> U موقعیت طلایی وعالی
downward U به طرف یک موقعیت پایین تر
stationed U موقعیت اجتماعی وضع
blows U هدر دادن موقعیت
whiteout U عدم تشخیص موقعیت
circumstances U شرط موقعیت تشریفات
stations U موقعیت اجتماعی وضع
whiteouts U عدم تشخیص موقعیت
station U موقعیت اجتماعی وضع
blow U هدر دادن موقعیت
vacancy U موقعیت شغلی آزاد
hold one's ground U موقعیت خودرا حفظ کردن
toties quoties U هر چند بار که موقعیت اقتضاکند
ortho director U هدایت کننده به موقعیت ارتو
trim U موقعیت تخته موج دراب
hold one's own U موقعیت خودرا حفظ کردن
occasioning U سبب موقعیت باعث شدن
strategic situation U حالت جنگی موقعیت استراتژیک
meta director U هدایت کننده به موقعیت متا
We're all in the same boat. U ما همه در یک موقعیت مشابه هستیم.
blade station U موقعیت شعاعی هر مقطع ازتیغه
It was the usual scene. U صحنه [موقعیت] معمولی بود.
solar orientation U تعیین موقعیت نسبت به افتاب
trimmest U موقعیت تخته موج دراب
grids U موقعیت اتومبیلها در شروع مسابقه
occasions U سبب موقعیت باعث شدن
to not have it easy U [موقعیت] ساده نیست [برایشان]
grid U موقعیت اتومبیلها در شروع مسابقه
occasioned U سبب موقعیت باعث شدن
occasion U سبب موقعیت باعث شدن
para director U هدایت کننده به موقعیت پارا
She is not mindful of her social position ( status ) . U متوجه موقعیت اجتماعی اش نیست
trims U موقعیت تخته موج دراب
That's (just) the way things are. U موقعیت حالا دیگه اینطوریه.
reposition U مقام و موقعیت چیزی را تغییردادن
standing U موقعیت تیم در جدول مسابقه ها
shortstop U موقعیت بازیکن مدافع در داخل میدان
feed U پاس به یاری که در موقعیت بهتری است
bistable U که در موقعیت ممکن روشن و خاموش دارد
executing U موقعیت یک کامپیوتر که یک برنامه را اجرا میکند
centralized U آنچه در یک موقعیت مرکزی قرار دارد
reporting point U نقطه مبدای موقعیت ناو یاهواپیما
feeds U پاس به یاری که در موقعیت بهتری است
executes U موقعیت یک کامپیوتر که یک برنامه را اجرا میکند
executed U موقعیت یک کامپیوتر که یک برنامه را اجرا میکند
execute U موقعیت یک کامپیوتر که یک برنامه را اجرا میکند
if [when] it comes to the crunch <idiom> U وقتی که موقعیت وخیم می شود [اصطلاح]
last but not least <idiom> U آخرین موقعیت وپر اهمیت ترین
on occasion U لدی الاقتضا هر وقت موقعیت داشته باشد
backtab U برگرداندن نشانه گر به یک واحد عقب تر از موقعیت موجود
to the manner born U فطره اماده برای موقعیت واشنا باداب
dualism U وجود دو موقعیت یاپدیده متضاد در کنار یکدیگر
position buoy U بویه نشان دهنده موقعیت کاروان دریایی
proletarianism U موقعیت سیاسی گروه رنجبران توده پست
to set a person on his feet U معاش کسیراتامین کردن موقعیت کسیرا استوارکردن
thaneship U قلمرو یا موقعیت ومقام خان مقام خانی
juncture U بحران موقعیت ویژه بهم پیوستگی اتصال
blade tracking U مراحل تعیین موقعیت سر تیغههای ملخ نسبت به یکدیگر
cursors U نمایشگری که موقعیت آن در صفحه قابل برنامه ریزی است
cursor U نمایشگری که موقعیت آن در صفحه قابل برنامه ریزی است
boot U اجرای مجموعهای از دستورالعمل ها برای رسیدن به موقعیت مط لوب
occasional U وابسته به فرصت یا موقعیت مربوط به بعضی از مواقع یاگاه و بیگاه
parallax U اختلاف جهت یا موقعیت فاهری یک جسم از دو زاویه دید مختلف
apologias U دفاع
defend U دفاع
defense U دفاع
blocks U دفاع
answer U دفاع
apologia U دفاع
answered U دفاع
block U دفاع
uncovered U بی دفاع
vindication U دفاع
blocked U دفاع
fencing U دفاع
czech defence U دفاع چک
tae U دفاع با پا
answering U دفاع
defended U دفاع
parries U دفاع
defenses U دفاع
parry U دفاع
parrying U دفاع
munition U دفاع
advocacy U دفاع
one man block U تک دفاع
pleading U دفاع
parried U دفاع
defending U دفاع
defends U دفاع
answers U دفاع
advocation U دفاع
defence U دفاع
gates U دروازهای که یک خروجی منط قی تولید میکند که بستگی به موقعیت ورودی ها دارد
gate U دروازهای که یک خروجی منط قی تولید میکند که بستگی به موقعیت ورودی ها دارد
chkdsk U دستور سیستم که موقعیت دیسک و RAM نصب شده را بررسی میکند
blips U علامت کوچک روی نوار یا فیلم برای نشان دادن موقعیت
circular U موقعیت خطایی که وقتی رخ میدهد که دو تا ولی در دوخانه به یکدیگر مراجعه کنند
circulars U موقعیت خطایی که وقتی رخ میدهد که دو تا ولی در دوخانه به یکدیگر مراجعه کنند
carrying U زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
carry U زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
carries U زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
carried U زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
blip U علامت کوچک روی نوار یا فیلم برای نشان دادن موقعیت
Recent search history Forum search
2make the case? به فارسی چی میشه
2Let me know when you're done.. (kiss) Im gonna get ready for you!
1coffee table conversation piece
1روحانی چندمین رئیس جمهور است
1the financial condition or position of a business enterprise
1چندمین
0وزارت دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران
0نحوه کار با نرم افزار waze
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com